شروع دوباره ی زندگی

زمانی یاد گرفتم که زندگی واقعی متفاوت است با تجارب گذشته ی من.پس پا به زندگی اصلی نهاده ام و می خواهم دست تو را نیز بگیرم

شروع دوباره ی زندگی

زمانی یاد گرفتم که زندگی واقعی متفاوت است با تجارب گذشته ی من.پس پا به زندگی اصلی نهاده ام و می خواهم دست تو را نیز بگیرم

سلام دوست من

سلام دوستان عزیز


من مهرداد هستم.یکی از بنده های خدا و مثل تمامی بنده های خدا.


من هم مانند شما همانی هستم که خدا پس از آفرینش من به خودش تبریک گفت


و من را جانشین خودش روی زمین قرار داد.به من نعمتی داد که هیچ آفریده ای نتوانست بپذیرد




آسمان بار امانت نتوانست کشید...قرعه فال به نام من دیوانه زدند


پس از اینکه پروردگار مهربان من،من را آفرید و به خودش تبریک گفت به تمامی فرشتگانش فرمود


 به من سجده کنند و ادامه ی داستان که همه ی ما می دانیم...یک سوال؟!


وقتی من برای خداوند این قدر مهم و عزیز هستم،چرا باید بد زندگی کنم؟چرا باید غمگین باشم؟


چرا باید بی رمق باشم؟چرا باید ترس و تردید داشته باشم؟چرا باید فکر کنم به خواسته هایم


 نمی رسم؟چرا باید اکثر آرزوهایم را دست نیافتنیبدانم؟...وهزاران چرای دیگر.


من که می دانم عزیز دل خدا هستم...پس اشکال کار من کجاست؟پس من چرا همیشه غمگینم؟


چرا به قول معروف زندگیبر وفق مراد نیست؟وباز هم هزارن چرای دیگر می دانید اشکال کار کجاست؟


من پس از سالها مبارزه با افسردگی،صحبت با اساتید بزرگ،شرکت و یا دیدن سمینار هایمفید فهمیدم


 اشکال کار کجاست.اشکال کار در طرز فکر ماست.به همین سادگی.به طرز فکر و تمرکز ما بستگی دارد


 که ما به خواسته ها می رسیم و یا نمی رسیم.من مدت زمانی است که به این طرز فکر رسیده ام


 زمانیهم شروع کردم به اینکه دانسته هایم را از طریق وبلاگ در اختیار عموم قرار بدهم اما تجربه ی


 کم من در وبلاگ نویسی باعث شد مشکلاتیبه وجود آید که خوب نشد دیگر ادامه داد.اکنون پس


 از چند سال کسب مهارت در وبلاگ نویسی و نیز کسب تجاربی در برخورد با افراد تصمیم به این مهم


 گرفتم.پس من را به عنوان یک دوست قبول کنید تا در خدمتتان باشم و شمادوست عزیزی را کهفکر


 می کنید دنیا غمکده ای بیش نیست با کمک خداوند به مسیر اصلی زندگی بیاورم


یا حق

نظرات 6 + ارسال نظر
آفاق چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 ساعت 14:17

سلام ..خوب که چی حالا همه تشکر کردن . ... باید ببینیم آخرش چی میشه ...
آقا من نظری ندارم ولی چون خوشحال میشدین اونم خیلی خواستم بگم دستتون درد نکنه بازم ازین کارها بکنید...

ماجد چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 ساعت 11:35

سلام
متشکر
آرزوی موفقیت دارم

مرجان چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 ساعت 10:11

سلام. از وبلاگ بی نقاب و کامنتی که گذاشته بودین به اینجا رسیدم. منتظرم تا مطالب مفید شما رو هم بخونم.
موفق باشید

پریسا چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 ساعت 09:58 http://aansooyeshab.blogsky.com

سلام.
خوشحالم که اینجا رو راه انداختید. تبریک میگم!.
شاید مسخره باشه ولی من علاقه عجیبی به این...
از وقتی وب خودم رو راه انداختم حس می کنم1جایی هست که فقط مال خودمه. هرچند مجازیه ولی من دوستش دارم و خوشم میاد برم توی خونه های مجازی دیگران مهمونی.
نیومدم بگم درست میگید یا نادرست. به نظرم باید می اومدم پس اومدم.
من واقعا امیدوارم شما بتونید به تمام این ها که گفتید تا آخرش معتقد بمونید و این ها در زندگی شما عینی و ملموس باشن و باز هم امیدوارم بشه که افراد بیشتری مثل شما ببینن هرچند خودم جزوشون نیستم.
من خیلی ها رو دلداری میدم، با خیلی ها حرف می زنم و سعی می کنم خیلی ها رو شاد و امیدوار و زنده نگه دارم و درست زمانی که بین دیوار های امن4دیواری خودم با خودم تنهام...
خود واقعی من...
چه جهان سیاهی!! کاش شما درست می گفتید! کاش اینهمه تاریکی نبود! کاش دنیا سفید تر بود! سفید، امن، آرام.
نیست!!.
بیخیال!. واسه اینجا بهتون تبریک میگم. خوشحالم که موفق شدید و امیدوارم موفق تر هم بشید. باز هم میام اینجا مهمونی.
راستی به نظرم اگر تمام کامنتم رو خونده باشید دیگه گفتن نداره که من خیلی پر حرفم و دست خودم نیست. به خاطرش معذرت می خوام ولی دست خودم نیست. مثل خیلی چیز های دیگه که دست خودم نیست.
ایام به کام.

مبارز چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 ساعت 09:44 http://rythmezendegi@blogfa.com

مهرداد جان سلام
حرفتو قبول دارم ولی من که شخصا نتونستم طرز فکرم رو عوض کنم. یعنی تو موقعیت های بحرانی کاری رو انجام میدم که خودم اعتقاد ندارم. دوست دارم دوستت باشم. به منم سر بزن و کمکم کن

nayyere سه‌شنبه 9 اردیبهشت 1393 ساعت 23:38 http://salimi.blogfa.com/

سلام
امیدوارم در یافتن مسیر صحیح زندگی همه مون موفق باشیم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.